با اینکه خیلی کم اینجا توی این وبلاگِ دوستداشتنی مینویسم، ولی خیلی زیاد توش احساسِ امنیت دارم. عکسگذاشتن از روزهام و توضیحدادن دربارهشون روی اینستاگرام منو متهم به «شوآف» میکنه(که تا حدی قبول دارم چنینه)، روی تلگرام نوشتن حقِ مطلب رو هرگز ادا نمیکنه، روی توئیتر اصلاً جای حرفِ حسابزدن نیست؛ سرجمع همهی اونهایی که نام بردم و بقیهشون برای جملاتِ «بزن دررویی» واسه آدمهای «بیحوصله» هستن. داشتنِ «خوانندهی پروپاقرص» که مطالبِ بلندت رو با تمامِ اطنابهایی که توش روا میداری میخونه فقط اینجا توی این وبلاگِ نازنین ممکنپذیره. و من راستش باید بیشتر اینجا بنویسم؛ بنویسم که آخرِ هفتهی پیش چقدر خوب بود؛ چقدر لذتبخش بود وقتی تونستم Word2Vec رو پیادهسازی بکنم، چقدر خوب بود وقتی داشتیم برای کافهبازار تست مینوشتیم و تابع freeze_time رو با لحظهی برخوردِ اولین هواپیما به برجهای دوقلو صدا زدیم؛ اونم تو یه بلوکِ with! چقدر لذتبخش بود وقتی برای رشتههای تست از دیالوگهای پالپفیکشن استفاده کردیم! چقدر قشنگه وقتی کلید میکنم روی یه جمله از یه فیلمی و تا با ffmpeg و دستور ffmpeg -i input.mkv -ss 01:02:03 -t 4 out.mp4 جداش نکردم آروم نمیگیرم! زندگی قشنگه و حس میکنم میتونه از این هم قشنگتر باشه. با تمامِ سختیها و مشکلاتش اینو میگم؛ دارم ترسها، ناامنیها و مشکلات رو حس میکنم ولی I’m doing it anyway(با اشاره به عنوانِ کتابِ Feel The Fear And Do It Anyway).
امیدوارم زندگی خوب پیش بره. و امیدوارم اینجا بیشتر بنویسم.
همیشه یه نفر هست!