دو هفته قبل من دچار شدیدترین سانحه رانندگی زندگی خودم شدم ( با فرض اینکه خودم پشت رول بوده باشم ) اولین “ترین ” در مورد هر چیزی تا قبل از انجام شدن (have been done )کمی باورنکردنی است . منظورم از باورنکردنی چیزی در مرز باور نکردن و نخواستن است . ( بیایید آن چیز را x بنامیم ) مثلاً : ” x برای منهیچوقت نمی افته ” پس مغز و بقیه دستگاه عصبی مرکزی شروع ِعادتِ به مفهومی میکنند دقت کنید که هنوز یادگیری انجامنشدهاست . یادگیری عبارت است از، تغییر نسبتاً پایدار در احساس، تفکر و رفتار فرد که بر اساس تجربه ایجادشدهباشد. آیا تجربهای در اینجا مطرح است ؟ منظورم این است: اینکه توسط مجموعه تکرارهای ذهنی، به چیزی عادت کنیم تجربهایوجود دارد ؟ آیا شما تجربهای در این میبینید ؟ بله میبینیمیم ؟نه نمیبینیم؛ تجربهای در اینجا وجود ندارد و اگر شما در چنین وضعیتی دچار یادگیری بشوید و احساس وجود چیزی مثل تجربه را بکنید ، شما دچار نوعی باگ نرمافزاری شدهاید . ادامه خواندن “من طرحواره ام را جذب کردم”